ماندگاری آرامش

گنجی دروجود

ماندگاری آرامش

گنجی دروجود

۳ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سپاسگزاری یعنی گفت و گوی شیرین و صمیمانه با خدا🌺

 

یعنی تشکر کردن  ازطریق قلم ونگارش ازکسی که میده بهترینها روبه تو  .

 

سپاسگزاری یعنی یک جای دنج باحال آماده کردن برای ملاقات دوست.

سپاسگزاری یعنی تو بگو حرف بزن و، او عاشقانه تو را نگاه کند.

 سپاسگزاری یعنی دوستت دارم معبودم ،خدای مهربونم

 

  سپاسگزاری یعنی از زندگیم راضی هستم، ازداده هایت کیف میکنم ،لذت میبرم 

 

سپاسگزاری یعنی هر روز به یادتم.

یعنی در لحظه هایم جا داری سپاسگزاری یعنی حال خوب من با خدا جونم.

 

سپاسگزاری یعنی گفت و گوی عاشقانه با صاحب عطا

سپاسگزاری یعنی بهانه جویی برای ملاقات دوست

 یعنی احساس رضایت از زندگی یعنی حال خوب هر روز من

 سپاسگزاری یعنی در سرزمین آرامش قدم زدن سپاسگزاری یعنی خوشبختی را با تمام وجود حس کردن لمس کردن

 سپاسگزاری یعنی دیدن زیبایی ها یعنی زندگی یعنی نفس کشیدن و زنده بودن💝

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • افسانه بنیان
  • ۰
  • ۰

قطره های عشق در ریشه هایش خیره می شد و بعد از مدتی خود او شد منبعی برای عشق ورزی .

تنها چیزی که برایش به آن فکرنمیکرد  انتظار بازگرداندن محبت بود از دیگران در قبال چیزی که به آن ها می داد .

او وقفه عشق میداد .  سالهای سال گذشت...

درخت زمستان های سختی را پشت سر گذاشت بهار درخت هر سال دیدنی تر از سال قبل می‌شد او در دو حالت عاشقانه با خالقش حرف میزد چه زمانی که حالش خوب  و ثروتمند .

چه آن زمان که از چشم ها افتاده بود وشاخه‌هایش برفی  شد و سردی هوا بر او غلبه می کرداو  خود را به آغوش  گرم  خالقش می سپرد.

هر سال تنه درخت کلفت تر میشد قوی تر می شد تا اینکه صد و چند سال گذشت حالا وقت چه بود؟؟

آقای باغبان اعلام کرده که این درخت عمر خود را کرده است حالا وقت بریدن آن است تبر آماده شد شخص تبربردار تمام نیروی خود را به کار گرفت تبر را بلند کرد و یکی پس از دیگری به درخت زد اما .......

 

بریدن این درخت کارتبر نبود دستگاه آوردند و..... تا اینک

ه این تنه تنومند بریده شد درخت با آرامی به زمین افتاد به نظر شما درخت در این لحظات چه حالی داشت ؟؟

چه میگفت با خالقش ؟؟آیا رسالتش به اتمام رسیده بود؟؟......

 

 

بله رسالت درختدر سرزمین دنیایی به پایان رسیده بود او لحظه‌ای به غیر خالقش چشم نیاز ندوخت و با تمام نیرو و تلاش به  اطرافیان  سالیات سال آچ خدمت بی‌قید و شرط کرد و موفق و سربلند شد پیش خدایش.

 

درخت در حالیکهتنه ی  تنومندش را می بریدند نهایت لذت و آرامش را داشت مرگ و از پا افتادن برای درخت معنایی نداشت فقط به زندگی فکر می کرد وجودش سراسر امید و زنده گی بود .

اوبا به  اتمام رساندن زندگی زمینی وارد دنیای شد که تا ابد باقی خواهد ماند و حالا عاشقانه به استقبال مرگ میرفت و باز هم برای زندگی و عشق نفس دیگری را تجربه می‌کرد خوش به حال درخت🌲

 

از ضخیمی و کلفتی درخت و سنگینی آن ماشین بسیار بزرگی فراهم شد تا آن را حمل کند.

 

آن تنه قوی به کارخانه برده شد از  آن   در و پنجره دفتر کتاب و مداد..... درست شد ساخته شد به این ترتیب اثر درخت با مرگش هم سالها در جهان باقی ماند .

جالب و شنیدنی است بدانید در قرآن خداوند انسان را به درخت مثال زده است آنهم چه درختی ؟

درخت نخل خرما و اینکه درخت خرما به عنوان درخت بهشتی در قرآن نام برده شده است حالا تو بگو در این داستان  چه معنایی است؟؟

چه کلامی است و به چه نقطه ای اشاره می کند تو را به کجا دعوت می کند؟؟؟؟؟

 

 

حالا تو بگو

  • افسانه بنیان
  • ۰
  • ۰

خدای درخت 🌲

بنام خدای 🌲

درخت خشکیده زمستان در سخت ترین لحظات عمر  به سر می‌برد .پروبالش ریخته او از قیافه هم افتاده از چشم ها افتاده گویا کسی دلش نمی خواهد به او آب بدهد چون بی ثمر شده گویا نگاه ها و بعضی از امکان ها از او گرفته شده‌

 

 سایه اش را از دست داده دیگه کسی امیدی ندارد به اودیگر کسی نمی خواهد کنارش باشد.

زیرا سایه  ، محصول وزیبایی ندارد.

اما در این حالت درخت چه حالی دارد؟؟؟؟

شما بگویید؟؟امان از تدبیر درخت امان از درون و تلاش پنهان درخت چه کسی میداند.

چه کسی می بیند چه اتفاقی در درون درخت در جریان است و اثر آن چیست؟؟

 

درخت در شرایط سخت ریشه های خود به زمین می فشارد تا بتواند بهتر از گذشته باشد و به قول خودمان کم نیاورد.

چنگ می زند به زمین ریشه های خود را محکم تر از گذشته می کند منابع زیر زمین را جذب می کند درخت به انتظاری دستی نمی نشیند که او را سیراب کند بلکه او رزاقی دارد که تمام ابرهای آسمان به دست قدرتمند اوست.

 

خدای درخت که صاحب ابرهای باران است صدایش را لحظه به لحظه می شنود .

او همیشه مشتاقانه، عاشقانه  و با صبوری حرف درخت و درد و دل هایش را گوش می کند .

دانه به دانه

خدای درخت به ابرها فرمان باران می دهد قطرات باران کم کم فرو می ریزد میبارد بر سر و روی درخت شاخه ها و ریشه هایش همه غرق در عطای خدای عشق و مهربانی می شود (یا الله پاک منزّهی تو )درخت سیراب می شود و شکری از اعماق ریشه‌اش میکند.

حالا این درختی که دیگر برای مردم زیبایی ندارد در درون ثروتی را دارد که مردمان رهگذر نمی توانند آن را ببینند.

درخت زمستان ثروت پنهان تو چیست؟؟؟

درخت بدون لحظه ای درنگ شروع میکند به ذخیره آب در ریشه هایش درخت زمستان تو که شاخ و برگی محصولی نداری این ذخیره و تلاش از برای چیست؟؟

 

 او می داند عطای خدایش را صرفاً به زبان نشود سپاس گفت او می‌داند در جهان کاری رابایدبه انجام برساند .

او فهم کرده است که از او چه بر می آید فکر نمیکند چه کنم ؟چه کنم ؟ دست دست نمیکند.سریع  شروع به کار می کند.به امید بهار به امید ثمر دادن.

تلاش درخت روز و شب نمی شناسد. ۹۰ روز با سختی تمام تلاش می کند .شاخه های شکسته اش راازنومیسازد.

تا این که بهار نزدیک می شود.

درخت زمستان داستان ما حالا آماده است برای شکفتن برای تحولی دیگر برای تغییر برای رسیدن برای شدن .

از شاخه های خشک زمستانی تمام نیرو را جمع میکند و از سوراخ های آن شروع میکند متحول شدن شکوفه می دهد هر روز رشد می کند وقتی که به آن بنگری امروز با دیروزش فرق دارد تغییر نه، بلکه برای متحول شدن سر سبز میشود .

محصول می دهد .

بهار خوش آمدی🌺🌹🌺🌹

زمستان گذشت و بهار درخت فرا رسید همه حیران سرسبزی درخت شده بودند.

آدم های رهگذر به سرسبزی و زیبایی درخت خیره می شدند از او تعریف می کردند و دوستش داشتند.

دوست داشتن وقتی را قرار دهند تا ساعت ها در کنار درخت باشند درخت به آنها سایه میداد محصول میداد حال خوب می داد حتی بههمان کسانی که به  دیده خوار و بی ارزشی به آن نگاه می کردند حتی به آنها عشق می ورزید درخت برای عشق ورزی قید و شرط نمیخواست او بهانه ی خوبی داشت برای عشق ورزی ❤️

اودر تمام لحظات سختیش از خالقش عشق دریافت می‌کرد خالقش به افتخار میکرد به اوآفرین میگفت توبه  حضور خالق شو عطایش ایمان داشت وریشه هایش را از عطاهای پی‌درپی خالقش سیراب کرده بود.ه خوب

 

 

 

 آفرین میگفت به زور خالقش و عطایش ایمان داشت و ریشه هایش را از عطا های پی درپی خالقش سیراب کرده بود قطره های عشق در ریشه هایش ذخیره می شد و بعد از مدتی خود او شد منبعی برای عشق ورزی تنها چیزی که برایش ارزشی نداشت انتظار بازگرداندن محبت بود از دیگران در قبال چیزی که به آن ها می داد

 

 

 

 

 

  • افسانه بنیان